روسیاهی برای زغال

سلامت مینوی (معنوی) در آیین زرتشتی و ایران باستان
ژانویه 4, 2017
جانور برای تفریح به کسی آسیب نمی زند
ژانویه 4, 2017

روسیاهی برای زغال

بهمن ۱۳۹۱-

دریاچه به من می گفت: «بیا و در من شنا کن. شنا کردنِ تو نجات من است.» من به او می گفتم: «تو سردی! آفتاب گرمتر است.» او می گفت: «اگر تو مرا از یخ زدگی دور نگه داری، در روزهای سرد، من از خشکی گرمتر می مانم و تو را گرم نگه می دارم.» من دستم را جلوی دهانم می گرفتم تا او پوزخند مرا نبیند و به او بی اعتنا بودم.

همسایه به من گفت: « ما به جاهای گرمتر کوچ می کنیم و چندین روز در پروازیم.» پرسیدم:« چرا؟» گفت:« سرمای زمستان به زودی بیداد می کند و بیداد او ما را در گرسنگی و ضعف گرفتار می سازد.» سرم را بالا گرفتم و سینه سپر کردم و گفتم: «می خواهم بدانم سرما می تواند مرا هم به زانو در آورد. من قوی تر از این حرفها هستم.» یادم هست همسایه با دست جلوی دهانش را پوشاند.

همسایه و دیگر اردکها مهاجرت کردند و رفتند به سرزمینهای گرمتر. من و سه اردک همسال که به قوت خود باور داشتیم، ماندیم.

دریاچه یخ زد. برف همه جا را سفیدبخت کرد ولی ما نگون بخت شدیم. خوراک اندکی پیدا می شد. هر چه دریاچه را صدا می زدیم، نوازشش می کردیم، روی او پا می کوبیدیم، دریغ از یک حرکت کوچک. بی صدا مانند یک جسد سفت افتاده بود.

همسایه پوزخندش را از ما پنهان کرده بود. لاغر و نحیف بودیم ولی چون بودیم کسی به خانه و کاشانه ما گزند نمی رساند. یکی از دوستان جلوی چشم ما جان داد. غم هم به بیداد پیوست شد.  شاید کمر ما هم به زودی می شکست ولی امید… یک روز خنجر خورشید پلکهای بسته دریاچه را از هم شکافت. تن به آب زدیم و فهمیدیم دریاچه راست می گفت؛ در روزهای سرد از بیرون گرمتر است. سرمان را زیر آب بردیم و دیدیم ماهی ها در زیر یخ هم سرحال مانده اند.

هوا داشت گرم می شد که خط سیاهی در آسمان سپید نشان از بازگشت مهاجران می داد. ما از خوراک زیر آب دوباره قوت گرفته بودیم. آن قدر در دریاچه شنا کرده بودیم که هیچ ذره ای از سرما جرات تبلور آب را نداشت.

یخ و سرما، برف و گرسنگی از ما چهار اردک جوان، سه اردک سرد و گرم چشیده ساخت و توانی به ما بخشید که مهاجران و به ویژه همسایه آن را ندارند و شاید نمی فهمند.

ما سه اردک سال آینده هم این جا می مانیم ولی تا توان داریم در دریاچه شنا می کنیم و می دانیم که خوشبختی ما در شرایط سخت در سایه خوشبختی دیگران است. ما دریاچه را از یخ زدگی حفظ می کنیم و او ما را از گرسنگی. مهاجران بروند و بیایند؛ ما خانه مان را دوست نداریم، به آن عشق می ورزیم.

ترن لایپزیگ به برلین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *