خواندنش کار هر کسی نیست. سخت است. آن قدر ساده و روزمره است که فهمیدنش سخت می شود. درست مانند ضربان قلب خود شما. ساده و مداوم است ولی به زحمت آن را می فهمید و تا به هم نریزد آن را نمی فهمید.
ژان بل سارتر وقتی دید فهم ” اگزیستانسیالیسم ” با وجود سادگی اش، سخت است، تصمیم گرفت بنویسد و” تهوع ” را نوشت.نوشته ای که با روزمره ترین اتفاقات، احساسات، تفکرات، نگرشها و … سر و کار دارد و هم از قول نویسنده گاهی اینها را برای بقیه هم به دام لغت می اندازد. سارتر بدون شک با این نوشته توفیق یافت که اهمیت “وجود” را به رخ همه بکشد و البته موفق شد ” تهوع از وجود ” را هم چند باره گوشزد کند.
اگر نگران داغ بودن نان بربری صبحانه هستید یا از دروغهای پشم شیشه به نقل از لاستیک های دور سفید حالتان به هم می خورد یعنی کتاب تهوع در زندگی شما جریان دارد. اگر می خواهید آن را بخوانید یادتان باشد وقتی نخستین بار عشق تان دستتان را گرفت در وجودتان چه حسی داشتید. آن حس را ژان پل سارتر به لغت، نقل کرده و نوشته چون زندگی یعنی همین: یعنی وجود.