بالاخره در ۴۹ سالگی به آرزوی دیرینم دست یافتم: فتح قله دماوند، فراتر از ابرها. کار سنگینی که برای آن بسیار ورزش و تمرین کرده بودم. در طول ورزش و صعود هیچ مشکلی نداشتم. یک سال بعد، روز ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ به باشگاه رفتم مثل همیشه، و پس از گرم کردن، وزنه زدن و حدود ۵ کیلومتر پیاده روی و دویدن روی دستگاه، کم کم داشتم برای رفتن به رختکن آماده می شدم: درد شدیدی در قفسه سینه حس کردم. “حتما دستم رو زیاد کشیدم و عضله م کش اومده”. در رختکن که همیشه عرقم خشک شده بود، برعکس خیس عرق بودم. درد قفسه سینه ام شدیدتر شده بود. اشتباهم اینجا بود به جای تلفن زدن به اورژانس (تلفن ۱۱۵) سوار ماشین شدم و حدود ۳ کیلومتر تا خانه رانندگی کردم. درد و تعریق تمام نمی شد. طاقتم تمام شد و همسرم را صدا زدم.
همین که به اتاق اورژانس بیمارستان رسیدم و شرح حالم را می گفتم، پزشک مربوطه دوید برای آماده کردن دارو و سرم. پرستاری آمد و گفت فوری باید نوار قلب بگیرد. دکتر گفت دچار حمله قلبی شده ام و باید برای نجات جانم، فوری مرا به “کت لب” یا همان اتاق آنژیوگرافی ببرند. فکرش را بکنید: شریان نزولی چپ قلبم ۹۹ درصد بسته بود. یک استنت (فنر قلبی) در رگم گذاشتند که باز شود اما آسیبی که تا آن لحظه به قلبم وارد شده بود، ترمیم نمی شود.
دکتر به من گفت زندگی را دوباره هدیه گرفته ام. یک داروی ضدانعقاد خون هم برایم تجویز کرد. گفت داروی کاهش دهنده کلسترول خون را کاش قطع نکرده بودم و اکنون با جدیت ادامه دهم و از همسرم خواهش کنم سیگار را کنار بگذارد زیرا دود دست دوم و سوم هم باعث تنگی رگهای قلبی می شود. پیشنهاد کرد چند کیلو وزنم را کم کنم. گفت خوشبختانه هم فشار خونم خوب است هم سابقه خانوادگی مثبت برای حمله قلبی ندارم. دکتر گفت در ایران سن بروز سکته قلبی بین ۴۰ تا ۵۰ سال است اگرچه در هر سنی شاید رخ دهد.
دو روز بعد رفتم برای قدم زدن آرام فقط رفتم تا سر کوچه و برگشتم. خسته و کوفته شدم. فریاد زدم: این هم من جدید. امروز می توانم حدود ۵-۶ کیلومتر راه بروم اگرچه با خستگی و چندین توقف. اگرچه دیگر مثل سابق نیستم؛ خوب است که می توانم در حد خودم از زندگی بیشترین لذت ممکن را ببرم.
نکته: اگر به حمله قلبی شک داریم باید بیمار با برانکارد یا صنذلی چرخدار هرچه زودتر به بیمارستان برود.