شهریور ۱۳۹۳- کمتر پیش می آید که فیلسوف و اندیشمندی را ببینید که معنای زندگی را در مهر و عشق نداند، مهر به همه!؟ ولی چطور؟
چگونه می شود این جهان پر از بیداد و ستم را دوست داشت؟ چگونه می توان آن کسی را که فرزند خود را به حال مرگ کتک می زند در هاله عشق بگنجانیم؟ چرا باید آن روانگردیده ای را که انسانهای بی گناه را از خانه خود بیرون می کند، خانه شان را آتش می زند و بدترین شکنجه های جنسی و جسمی را به آنها روا می کند دوست بداریم؟ چرا باید آن بی چشم و رویی را که دختر خانواده ای را به تک تیر خود پرپر می نماید مورد مهر خویش قرار دهیم؟ آن کسی که فقط همه چیز را از چشم منافع خود و گروه خود می بیند و بی پروا منافع دانش آموزان و دیگران را که در گروهش نیستند لگدمال می کند باید دوست داشت؟ چرا کسی را که دروغ می گوید و همه را به بیراهه تباهی و ناهنجاری اقتصادی و اجتماعی راهبری می کند باید دوست داشت؟ چرا باید آن کسی را که با وعده های دروغین راه بر پیشرفت کودکان و نوجوانان بسته و می خواهد هر کار نکویی فقط به نام خودش باشد وگرنه آن را خراب می کند باید مورد مهر قرار داد؟ چرا باید دیکتاتورستمگری را دوست داشت که می داند هیچ کس دوستش ندارد و در بین مردم جایی ندارد و با صدها محافظ و تفنگدار از این دالان به آن دالان می رود؟ چرا باید کرکسی را دوست داشت که از هرگونه تلاش می پرهیزد و مردارخوار کوشش دیگران است؟ چرا باید عاشق آن گربه ای باشم که گوشت منجمد در آفتاب گذارده ی من را به دندان می کشد و می برد؟
اما بخوبی می دانم چرا عاشق تو هستم. دلیل این که والدینم را دوست دارم می دانم. می دانم چرا آن کاکتوسهای سبز و سرخ گلدان را دوست دارم. می دانم چرا وقتی سفرنامه های همراهی با دوستان کوهنوردم را می خوانم دلم از ذوق تندتر می تپد. می دانم وقتی نگاهم به دست نوشته های دوستان نوجوانم می افتد چرا لبخند روی لبانم می آید. برایم مثل روز روشن است که عاشق موسیقی هستم و بسیار واضح است که چرا برخی نواها و آوازها مهر را در همه وجودم مواج می کنند. می دانم چرا صدای تار وصله وصله های روانم را به ارتعاش در می آورد. بخوبی می فهمم که بوی قرمه سبزی را چرا با همه توان به درون بینی می کشم و لبخند را مزمزه می کنم. می دانم چرا به تیم ملی والیبال ایران مهر می ورزم. از همه کسانی که برای پیشرفت بچه ها فقط به خاطر خود بچه ها نه نامداری خود و گروهشان تلاش می کنند بسیار خوشم می آید. از همه کسانی که با وجود خستگی و آزردگی هنوز با لبخند کار و وظیفه ی خود را کامل و بی نقص انجام می دهند نمی توانم تعریف نکنم. عاشق آن دوستی هستم که دعوتم را برای چند ساعتی گپ و گفت و یادآوری لحظات دور قبول می کند. می فهمم چرا وقتی با خودرو از نزدیک کبوتری عبور می کنم با نگرانی از آیینه به عقب می نگرم که مبادا…
بیایید ما زنجیره مهر را پاره نکنیم. اگرچه گاه مهرورزی به حساب هالو بودن ما گذاشته می شود اما بیایید به همه مهر بورزیم و دستکم خودمان را از همین کمترین لذت زندگی محروم نکنیم. انتقام و بدی متقابل هیچ لذتی به همراه ندارد. شک نکنید که بدکاران وبی خردان از کم مهری خانواده و اطرافیان به این خودخواهی کنونی رسیده اند. شاید مهر ما بتواند جای خالی مهر و محبت والدین و اطرافیان آنها را هم جبران کند. حتی اگر گلوله آنها به قلبمان نزدیک شده بیایید ما زنجیره مهر را پاره نکنیم.