چه کسی باور می کند اگر بگویم من در انتخاب های زندگی خود نقشی نداشتم. تازه گاهی اوقات هم وقتی چنین جمله ای بیان میشود می گویند: «خودت خواستی که اختیارت دست دیگران باشه!»
آیا همه ما با انتخاب های خود کاملاً آگاهانه رو به رو می شویم؟ آیا همه ما می دانیم بسیاری از بخش های زندگی را خودمان انتخاب کرده ایم؟
اگر کودکان، نوجوانان و حتی برخی از جوانان را در نظر بگیریم، شاید بیشتر به مفهوم انتخاب آگاهانه پی ببریم. به عنوان نمونه، یک کودک پنج ساله گرسنه است. او به نخستین ماده غذایی که برسد آن را می خورد. چرا؟ چون گرسنه است. همین کودک بزرگ می شود. او در سن ۲۵ سالگی وقتی گرسنه است، چندین حالت ممکن است رخ دهد:
در واقع، در سنین کودکی رفتار ما بیشتر غریزی است. زیاد صبر و حوصله نداریم. غریزه را ارضا می کنیم. کم کم کنترل بیشتر روی غریزه، به ما اجازه می دهد به وادی انتخاب وارد شویم. ما از بین گزینه هایی انتخاب می کنیم که نسبت به آنها آگاهی داریم. هر چه آگاهی ما بیشتر باشد، گزینه های پیش روی ما هم بیشتر خواهد بود.
شاید بتوان گفت ما در مرحله نخست، گستره گزینه های خود را انتخاب می کنیم. به مثال بالا برگردیم. یکی می خواهد از بین همه گزینه های همه شهر غذا انتخاب کند. پس گوشی موبایلش را برمی دارد. یکی هم می خواهد از گزینه های داخل خانه استفاده کند، پس به سمت یخچال می رود.
باید ببینیم در کدام روند انتخابی وارد شده ایم. آیا این انتخاب در زندگی ما تاثیری می گذارد؟ بدیهی است که اگر گزینش پیش رو تاثیری در زندگی ما ندارد، دلیلی ندارد برای آن انرژی و زمان صرف کنیم.
پیش از این که گزینش انجام شود، بهتر است ببینیم از بین چه گستره ای در حال گزینش هستیم. چشم مان را باز کنیم. کمی عقب برویم. اگر دید محدود داشته باشیم، انتخاب ما کاملا آگاهانه نبوده است. همه گستره های موجود برای انتخاب خود را پیدا کنیم. سپس در بین همه گزینه های پیش رو انتخاب را انجام دهیم.
اکنون که به همه گستره در دسترس خود برای انتخاب، آگاهی کامل یافته ایم، وقت انتخاب است. همچنان آگاهی را باید مد نظر داشت. باید همه گزینه ها حتی دور از ذهن ترین ها را جلوی چشم خودمان مجسم کنیم. هیچ گزینه ای را نباید دستکم بگیریم. هیچ گزینه ای را نباید با قضاوت و سلیقه دیگران ارزیابی کنیم.
اگر معیارهای خاصی را برای گزینش داریم که بدون اعمال سلیقه قابل به کارگیری هستند، باید از آن معیارها استفاده کنیم. اما در بیشتر انتخاب های موثر در زندگی ما، این قدر معیارهای دقیق برای انتخاب ها وجود ندارد.
برخی معیارها هم برای مردود ساختن هستند. شاید بتوان با معیارهای مردودسازی برخی از گزینه ها را از روند انتخاباتی خارج کرد.
اکنون اگر باید با سلیقه و با خواست خودمان انتخاب کنیم چه چیزی از همه مهم تر است؟ به طور حتم، باید ببینیم چه چیزی را بیشتر دوست داریم. باید دید دل مان چه می گوید. اما چگونه بفهمیم دل مان هوسبازی نمی کند؟
فریدریش نیچه یکی از بزرگترین فیلسوف های معاصر ایده جالبی دارد. او می گوید فرض بگیریم ما دوباره به همین شکل و با همین ترتیب دوباره و دوباره بر روی زمین زندگی می کنیم. فرض بگیریم همه چیز باز و باز تکرار می شود، تا ابد! در این تکرار ابدی هیچ چیز، حتی همین که شما این مقاله را می خوانید تغییر نمی کند. هیچ یک از تصمیم ها و انتخاب های ما کوچکترین فرقی نمی کند. هر انتخاب ما تا ابد تکرار می شود.
اگر خودمان را در این حالت فرضی تکرار ابدی در نظر بگیریم و بدانیم همه انتخاب های ما تا ابد دوباره و دوباره تکرار میشوند، آن وقت دوست داشتن و مورد پسند ما بودن شاید معنای متفاوتی پیدا کند.
بگذارید کمی از فلسفه و تئوری تکرار ابدی نیچه دور شویم. از خودتان بپرسید: «تا آخر عمر: این یا اون؟» آن وقت می بینید که در حال رسیدن به عمق علائق و سلائق خود هستید.