بهمن ۱۳۹۲-
«پدرم را دوست دارم چون برایم ایکس-باکس خریده… چون تبلت خریده… چون … خریده»!! این جملات و عبارات بیشترین چیزهایی بود که در کار خوب و بجای تارنمای امرداد از دانش آموزان دبستانی به مناسبت روز پدر روی کاغذ آمده بود. آیا واقعا نقش پدر فقط تهیه و تامین مادیات زندگی ست یا تربیت کودکان و روحیات آنها به گونه ای ست که پدر را و حتی شاید مادر را یک تامین کننده نیازهای مادی می بینند؟
نقش پدر
هیچ تردیدی نیست که پدر در تربیت و شکل دهی شخصیت کودک و نوجوان خانواده نقش مهمی ایفا می کند. به عبارت دیگر فرزندان در بسیاری از موارد، پدر خود را خواه ناخواه الگو قرار می دهند بدون این که چیزی در این باره بگویند. چه پدر هر روز بر سر آنها دست نوازش بکشد، چه هفته ای یک بار با گفته ی «حوصله ندارم. ولم کنید. یه روز میخوام استراحت کنم.» تنها احساس خود را برای فرزندان بازگو کند، الگوی آنهاست. فرزندان نقش پدر و شوهر را از راه مشاهده و تفکر در رفتارها، گفتارها و احساسات پدر می آموزند. آیا پدر توانسته است در تولید این الگوی ناخودآگاه برای فرزندان خود همه جوانب را به خوبی در نظر بگیرد؟ آیا وی توانسته نیاز فرزند به محبت را سیراب سازد یا فرزند باید محبت را از دوستان یا افراد ناشناس گدایی کند؟ تردیدی نیست که برای پدر آینده فرزند مهم است و هم ویژگیهای شخصیتی فرزند است که شیوه نگهداری از پدر را در سالهای پیری مشخص می کند.
همچنان در بسیاری از خانواده ها پدر مهمترین منبع تامین نیازهای واقعی و غیرواقعی فرزندان به وسایل و دستگاه های گوناگون و مالی به شمار می آید. از سوی دیگر، تبلیغات محیط بیرون و مقایسه های نادرست مرسوم درون و بین خانواده ها میل فرزندان را به این وسایل به صورت افسارگسیخته افزایش داده و تمایل والدین به سیراب کردن غریزه برتری جویی خود از راه تهیه این وسایل به جای تربیت و الگوسازی مناسب برای فرزندان به این اختلال پرورشی دامن می زند.
نقش پرورشی مدرسه
به علاوه، در بیشتردبستانها به جای این که آموزگاران و کارکنان آموزشی وقت بگذارند و با روشن کردن اهداف کارکردی تحصیل، انگیزه های ماندگار برای یادگیری تا پایان عمر در دانش آموزان به وجود آورند، بدون هرگونه برنامه با اهدای بی رویه پاداشها و جوایز، اهداف کوتاه مدت مادی را الگوی انگیزش تحصیلی قرار می دهند و حتی گاه با جوایز موردی، مقایسه غیرسازنده را سرمشق دانش آموزان قرار می دهند.
درحالی که شواهد مستند علمی و روانشناسی کودکان کاملا اثبات کرده اند که تشویقهای بموقع و غیرمادی مانند گفتن واژه «آفرین» یا با دست یک ضربه پشتیبانی کننده به نشانه تشویق به پشت کودک زدن بسیار موثرتر است ولی هنوز عدم وجود یک نظامنامه آموزشی مبتنی بر دانش روز و پژوهشهای میدانی مناسب نمی گذارد اطلاعات درست برای آموزش و پرورش در اختیار مربیان دبستان قرار گیرد.
علاوه بر این، گاه دیده می شود که به دلیل دریافتی کمتر آموزگاران دبستان گروهی از افراد که فاقد انگیزه و توان دانشی و عاطفی لازم برای کار در دبستان هستند به کادر آموزشی این مراکز می پیوندند. اگر آموزش و پرورش با دید علمی به حوزه خود نگاه می کرد با دریاقتن این که نقش آموزگار در ادامه راه دانش اندوزی در دبستان بسیار فراتر از مقاطع دیگر است، قوانین معیاری برای گزینش دبستان و پرداختی آموزگاران را به گونه ای تغییرمی داد که بهترین ها در دبستان به کار گرفته شوند. همین امر گاه باعث می شود آموزگاران بی صلاحیت یا کم صلاحیت از دانش آموزان و والدین آنها مانند ابزاری برای رفع نقایص روحی یا مادی خود بهره بگیرند و فرصتهای باقی مانده برای روشن ساختن اهداف کارکردی تحصیل را از بین ببرند.
نتیجه
از چنین فرزندی نمی توان توقع داشت که من را به سبب این که پدرش هستم دوست داشته باشد بلکه او یاد گرفته فقط در برابر پاداش مادی واکنش مثبت بروز دهد. در کودکان هنوز فرصت داریم روی این نوع آموزش کار کنیم: برای توضیح اهداف کارکردی پدر و خانواده، وقت بیشتری اختصاص دهیم و بدانیم که کودکان خیلی بیشتر از تصور ما می فهمند و فکر می کنند اما به تکرار یک موضوع گفتاری نیاز دارند. از سوی دیگر خود مان تلاش کنیم الگوی خوب و دلخواهی برای فرزندمان باشیم و همه چیز را با قیاس مادیات تعریف و مقایسه نکنیم. حتی اگر در دبستان با پاداش مادی روی انگیزه کوتاه مدت فرزندمان کار می کنند، ما با دادن پاداش اضافی به اشتباه دبستان دامن نزنیم، بلکه بلافاصله پس از انجام یک کار مناسب رفتاری، تحصیلی یا تربیتی از سوی کودک، او را با کلام یا رفتار (در آغوش کشیدن) تحسین کنیم. یادمان باشد ما به عنوان والدین همیشه فرزند خود را دوست داریم و از ابزار «دوست نداشتن» به عنوان یک تهدید همیشه می پرهیزیم زیرا در درازمدت محبت ما به فرزند در نظر کودک در حد یک ابزار مادی افت می کند.