اردیبهشت ۱۳۹۲-
چکیده: دبستان گیو در سال ۱۳۲۶ توسط نیک اندیشان بهدین و به نام انجمن زرتشتیان تهران ساخته شده و تا سال ۱۳۵۷ توسط انجمن اداره می شده است.
در تاریخ شش خورداد ماه ۱۳۵۷ رژیم پیشین با یک قرارداد تحمیلی مدارس را در ساعات آموزشی از انجمن گرفت و قرار شددر ازای آن مبلغی به انجمن پرداخت کند. در سال ۱۳۶۹ وزیر وقت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران با توشیح نامه ای که توسط معاونت حقوقی وزیر تهیه شده بود، آن قرارداد را تنفیذ نمود. با وجود این دو مورد، به سبب تغییرات مداوم افراد در سمت های وزارت، معاونت، و حراست و… هر از چند گاهی فردی ناآگاه بدون مطالعه به حقوق ایرانیان زرتشتی دست اندازی می کرد و باعث می شد انجمنبا وزارت مکاتبه کند و باز هم نتیجه مکاتبات و مستندات همه این می شد که فقط در ساعات آموزشی مدارس در اختیار وزرات خانه باشد و در ازای آن پول بپردازد. با تغییرات دو سال پیش در وزارت آموزش و پرورش دوباره افرادی ناآگاه به حقوق زرتشتیان تجاوز می نمایند. انجمن زرتشتیان تهران دوباره مجبور شد در نیمه فروردین سال جاری طی نامه ای به معاونت حقوقی درخواست کند که شرایط برای دیگران توجیه شود که شوربختانه هنوز پاسخی داده نشده است.
داستان: برخلاف هماهنگی ها از سوی انجمن با مدیر دبستان و طی رویه جاری علاوه بر هتک حرمت چند جوان، به گروه هنری مربوطه که برای تمرین نمایش به دبستان گیو رفته بودند، سرایدار (آقای هدایتی) اجازه ورود نمی دهد: دبستانی که سندش به نام انجمن است و طبق قرارداد در پایان ساعات آموزشی در اختیار انجمن.
تداعی های شخصی: نمی دانم چه شد به یاد سخنان امام خمینی افتادم که دستگاه اداری رژیم طاغوت را فاسد می خواند و یادم آمد جواب نامه دو ماه پیش انجمن را وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران نداده و ناخواسته با این اهمال مسوولیت هرگونه عمل غیرقانونی و خودسرانه را به عهده گرفته است.
یادم آمد در قانون اساسی کشورمان، یک اصل هست که می گوید همه و همه بدون استثنا در برابر قانون یکسان هستندو یادم آمد وزارت آموزش و پرورش به برخی نامه ها و مستنهدات موجود که خودش تهیه و امضا کرده پایبند نیست و شاید حتی…
یادم آمد رییس جمهور منتخب مردم چقدر از عدالت و مهرورزی صحبت می کردند و به یاد سخنان سرایدار به جوانان هنرمند افتادم که گفته بود: “هر جا دوست دارید بروید و شکایت کنید” بعد هم خنده ای پرمعنا سر داده بود و تهدید کرده بود: تهدیدی با طعم سوٌ استفاده از واژه ی حراست.
به یاد سخنان امام خمینی افتادم که مانند مقام رهبری بر حضور مردم در صحنه همواره تاکید داشتند و دارندو صاحبان واقعی نظام را خود مردم می دانند. یادم آمد که آن تالار خالی افتاده و چند جوان برای پر کردن اوقات فراغت و دوری از فساد ضمن طی روال قانونی به در بسته می خورند. آیا یک سرایدار واقعا عامل این بوده که این تالار خالی بماند و جوانان هنرمند بی مکان؟ آیا فقر فرهنگی، ایمان تصنعی و ظاهرسازی معنوی، بی مهری از بالا بالاها، و فساد اداری در این بی عدالتی نقش ندارد؟ مردم در برابر این همه بی عدالتی چه وظیفه ای دارند؟ آیا مسوول حراست و حقوقی و… باز هم ادعا دارند که به نظام و اندیشه های بنیانگذار آن التزام عملی دارند؟ وظیفه ناظرین حکومتی مانند مجلس و اداره کل بازرسی و نهاد ریاست جمهوری در این بین چیست؟