شهریور ۱۳۹۰- در زمانی تقریباً مقارن و همزمان دو مرد بر سرنوشت بشریت دو تاثیر متفاوت گذاشتند.
یکی کودکی خود را در دامان دایه ای مهربان و پر عطوفت سپری کرده بود و احترام و محبت را از او یاد گرفته بود و اراده آهنین و ایمانی پاک را در پرنیان ملاطفت پرورش داده بود. او که تحصیلات عالی خود را در رشته حقوق در کشوری جز زادگاه خود سپری کرده بود، بر پایه آموزشهای کودکی فرصت یافته بود که تحمل فرهنگی و سازگاری اجتماعی را در عین حفظ احترام و کرامت تجربه کند. او که شیوه تازه ای را در مبارزه با استعمار بنیان نهاده بود خود را پیرو مکتب « راستی بدون خشونت » معرفی می کرد و برای بهسازی خود از سکوت، مراقبه، نیایش و پایداری بر راستی و داد به رغم سختی ها و دشمنی ها تاکید می کرد و می دانست تک تک افراد جامعه اگر به این مهم باور یابند، جامعه ای آرمانی پدید می آید. او حتی در برابر تمسخرها و رفتارهای تحقیرکننده، انسانیت خود را به رخ طرف مقابل می کشید و نمایش باشکوهی از حفظ کرامت انسانی دشمن و تحمل فرهنگی و احترام به انسانها را در معرض دیدگان بهت زده بهترین نظریه پردازان سیاست روزگار خود می گذاشت. او با توانایی بالای خود سرچشمه یکرنگی یک میلیارد انسان برای دستیابی به آزادی شد، انسانهایی از تعداد زیادی مذاهب و قومیتهای گوناگون.
دیگری در دوران کودکی زیر نظر پدری خشن، بیشتر اوقات خود را با تحمل رفتارهای خشن و تحقیرکننده وی سپری کرد. او در دوران کودکی تا جوانی هیچ اراده ای از خود نمی توانست داشته باشد و پدرش تمام تصمیم ها را برای او می گرفت و او را به کارها و درسهایی وا می داشت که او هیچ علاقه ای به آنها نداشت. درواقع، او در خانواده آموزشی برای احترام به انسانیت و کرامت ندیده بود و بعدها به سبب فقر ناگزیر به گروه های افراطی مذهبی کشور خود پناه برده بود و با خشن ترین بی احترامی ها و پلیدترین اندیشه های تبعیض آمیز خو گرفته بود. او برای عملی کردن تبعیض مذهبی و برتری جویی نژادی غیر انسانی ترین روشها را پس از به قدرت رسیدن به کار برد و از هرگونه بی احترامی به نژادها، مذاهب و قومهای دیگر دریغ نکرد. ضعف پرورشی و شخصیت ضعیف اجتماعی وی سرانجام زندگی نزدیک به دو میلیارد انسان را تیره و تار کرد و از جمله بزرگترین مصیبت ممکن را بر سر مردم کشور خود وارد کرد. به عبارت دیگر، روش جاهلانه دشمنی وی اگر چه در ظاهر سر نیزه را به طرف مذهب منفور و نژاد پست گرفته بود اما به ریشه های آنچه او نژاد برتر می نامید بزرگترین خسارتها را وارد کرد.
حال از شما پرسشی دارم. سرمایه گذاری برای آموزش و پرورش کودکان برای شناخت کرامت و احترام به انسانیت همه، بدون هرگونه تبعیض و افزایش تحمل فرهنگی و سازگاری اجتماعی آنها چقدر اهمیت دارد؟ آیا به افرادی که شخصیت های ضعیف دارند و رفتارهای تبعیض آمیز و افراطی نسبت به برخی مذاهب و نژادها از خود نشان می دهند یا با بی احترامی به انسانهای دیگر درک پایین خود را از کرامت انسانی به دیگران اثبات می کنند، در بزرگسالی می توان آموزش موثر مناسبی ارائه کرد؟ آنها چگونه به این آموزشها واکنش نشان می دهند؟
در دو مثال بالا، دو کودک به سبب دو گونه پرورش شخصیتی متفاوت دو اثر متضاد در جامعه خود بر جا گذاشتند. شما چه نتیجه ای می گیرید؟