امرداد ۱۳۹۱- از سال ۱۳۵۷، آموزشگاه های انجمن زرتشتیان تهران پس از حدود نیم قرن اداره موفق آن به صورت غیردولتی (ملی) به مدارس دولتی تبدیل شدند. انگیزه هایی که باعث شد طی ۳۳ سال گذشته انجمن در صدد در دست گرفتن دوباره اداره این مدارس نباشد را بررسی می کنیم:
الف- سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۷۲: قرارداد سال ۱۳۵۷ ساختمان مدارس انجمن را در ساعات صبح (از ۷ صبح لغایت ۱۲:۳۰ برای دبستانها و لغایت ۲:۰۰ برای سایر مقاطع) در برابر حقوق مشخصی (سه درصد ارزش اعیانی) در اختیار آموزش و پرورش قرار می داده در این مدت هیچ قانونی برای تاسیس مدارس غیردولتی به مرحله اجرا نرسیده بود. در این دوران کارهای غیرحرفه ای و غیرمسوولانه برخی از مدیران و کارکنان انتصابی آموزش و پرورش باعث شد:
۱- پس از احساس خطر و با تعهد نسبت به حفظ میراث پدران و مادران خود که همانا شرکت داشتن فعال در فراهم آوردن سطح بالای آموزش و تربیت برای کودکان و نوجوانان ایران زمین بود، جامعه زرتشتیان تهران رغبت بسیاری به نامنویسی فرزندان خود در این مدارس نشان داد.
۲- به همان دلایل فوق انجمن زرتشتیان تهران فراهم کردن نیازهای آموزشی مدارس را در اولویت قرار داد و با کمک به حضور این وارثان ارباب رستم گیو و ارباب کیخسرو شاهرخ و سایر بزرگان، یعنی فرزندان زرتشتی در مدارس خودشان هم از راه قانونی (افزودن بندی به اساسنامه مبنی بر تعهد انجمن به برطرف کردن نیازهای آموزشی مدارس)، هم از راه اجتماعی (با قرار دادن سرویس رفت و آمد ارزان قیمت) قدم بزرگی در کنترل و اداره مدارس (با وجود دولتی بودن) برداشت.
ب- سال ۱۳۷۲ تاکنون: دریافت مرحله نخست سه درصد ارزش اعیانی تا پیش از سال ۱۳۷۲، تاثیر اجرایی شدن قانون راه اندازی مدارس غیرانتفاعی را کم رنگ کرد. به اوج رسیدن کشمکش در رقابتهای انتخاباتی نماینده مجلس شورا در نیمه نخست ۱۳۷۰ و نیز سرایت پیدا کردن این کشمکش ها به انتخابات انجمن زرتشتیان تهران، باعث قطع رابطه جامعه زرتشتیان تهران با مسوولین پارلمانی و انجمن شد. به عبارت دیگر اصالت دادن به فرد (یعنی اهمیت دادن به این که نام نماینده و نام رییس انجمن چیست) جای اصالت دادن به اندیشه (یعنی اهمیت دادن به این فکر و اندیشه نماینده و فکر و اندیشه انجمن و رئیس آن چیست) را گرفت همان طور که در سطح رقابتهای انتخاباتی تسویه حسابهای شخصی جای منافع زرتشتیان تهران را گرفت. با وجود گذشت نزدیک به بیست سال از آن دوران، هنوز انجمن زرتشتیان تهران نتوانسته رابطه صمیمانه خود را با جامعه برقرار سازد و این دوری همچنان باعث اشتباه در تصمیم سازی است.
در سال ۱۳۷۴ پی گیری های یک دبیر بازنشسته همکیش در انجمن برای تبدیل دبیرستان انوشیروان به مدرسه غیرانتفاعی یا راه اندازی یک دبیرستان غیرانتفاعی دیگر با بی توجهی از سوی انجمن به شکست می انجامد. در همان سالها شاهد بدترین انواع رفتارهای غیرحرفه ای از سوی مدیران و کارکنان انتصابی آموزش و پرورش به ویژه در مدارس دخترانه هستیم؛ کسانی که فهمیده بودند دیگر یکدلی و همرنگی بین جامعه و انجمن وجود ندارد و مطابق منافع فردی خودشان هر کاری می خواهند می توانند بکنند. اگر چه انجمن به دنبال پی گیری و شکایتهای مکرر والدین و دانش آموزان (به ویژه دختران قهرمان دبیرستان انوشیروان در آن سالها) بالاخره به صورت انفعالی واکنش نشان می داد ولی آن قدر انجمن درگیر کشمکش های فردی، مشکلات ناشی از غصب قصر فیروزه و ساخت و ساز بود که یادش می رفت اولویت اول اساسنامه و پدران و مادران ما آموزش سطح بالا و موفق بوده است.
شوربختانه دریافت دو نوبت دیگر از سه درصد اعیانی مدارس نه تنها باعث نشد انجمن بیشتر به آموزش بپردازد بلکه باعث رونق بخشیدن به اخذ مجوز ساخت و ساز و هزینه کرد پول در جیب شهرداری و مهندسان آرشیتکت و معماران و … شد.
این بار کم شدن شمار دانش آموزان به طور کلی در مدارس زنگ خطر را به صدا درآورد. ظاهراً بدون زنگ خطر کسی حاضر نیست کاری انجام دهد یا برنامه ای بریزد. بیشتر افراد فقط به درمان فکر می کنند و به پیشگیری می خندند و آن را مسخره می کنند.
در سال ۱۳۸۹ گروهی به نام «پشتیبان آموزشگاه ها» به صورت داوطلب پا پیش گذاشت تا دست یاری به انجمن بدهد؛ انجمنی که چشم براه دریافت نوبت تازه ای از سه درصد اعیانی مدارس بود. آموزش دانش آموزان قربانی شد و دست رد به سینه کسانی زده شد که از بین فرهنگیان گرانقدر زرتشتی و والدین دانش آموزان حاضر بودند انجمن را یاری کنند. به عبارت دیگر، همچنان رابطه جامعه با انجمن منقطع ماند. شوربختانه در پائیز سال ۱۳۹۰ زنگ خطر خیلی جدی تر به صدا درآمد. تا زمانی که خیال همه راحت نمی شد که چه کسانی نامزد نمایندگی مجلس هستند، نمی شد کار کرد. هر حرکتی مساوی بود با این که «می خواهد نماینده مجلس بشود». از دی ماه ۱۳۹۰ کم کم پایه های تشکیل سه هیات از کسانی که خودشان برای مشاوره در زمینه های آموزش، اداری و ساختمان داوطلب بودند فراهم شد.
انگیزه های کنونی انجمن فعلی چیست که اجازه نمی دهد فعالانه به سمت اداره مدارس به طور کامل و با سطح بالا حرکت کنیم؟
۱- عدم آگاهی: عدم آگاهی در چند سطح قابل بررسی است که فقط به دو مورد آن می پردازیم: عدم آگاهی از اهمیت آموزش با کیفیت در آینده جامعه و عدم آگاهی از وضعیت کنونی آموزشگاه ها. شاید اگرانجمن گردش ۴۱ راهکاری را در نظر می گرفت که برگزیدگان مردم برای گردش ۴۲ از اردیبهشت ۱۳۹۰، حتی به صورت شنونده، در جلسات هیات مدیره و در دوران فترت در نشستهای هیات رئیسه شرکت می کردند و در جریان بحثها قرار می گرفتند، هم اکنون تا این حد وقت تلف نمی شد.
۲- عدم نگرانی: گاهی سخنان و رفتارها چنین نشان می دهد که نگرانی نسبت به کیفیت آموزش در مدارس انجمن وجود ندارد. یعنی به زبان آورده نمی شود ولی ته دل برخی افراد این است که «خوب! می خواهید بچه ها به مدرسه خوب بروند. این همه مدرسه غیردولتی خوب هست که نزدیک خانه خودتان هم هست. بچه هایتان را بگذارید در همان مدارس درس بخوانند. چرا حتماً باید در این مدارس کیفیت آموزش خوب بشه؟ چرا اصرار دارید بچه هایتان به این مدارس بروند؟» این عزیزان باید بدانند که مدارس انجمن با یک قرن تاریخچه هم اکنون جزئی از هویت فرهنگی تک تک ما به شمار می آید. به ویژه دوستانی که خود در مدارس انجمن درس نخوانده اند این عدم نگرانی نسبت به نیستی بخشی از عناصر هویت ساز جامعه را راحت تر بیان می کنند. آیا جامعه هم نگران مدارس و کیفیت آموزشی آنها نیست؟ آیا کم هستند کسانی که فرزند خود را از راه دور به این مدارس می فرستند؟ مشخص است که جامعه نگران این مدارس و کیفیت آموزش در آنهاست زیرا بخشی از هویت خود را در آن می بینند.
۳- فقدان تخصص یا عدم تمرکز متخصص ها: شمار کسانی که در انجمن تخصص لازم برای اداره کامل و خوب مدارس با کیفیت دارند کم نیست ولی این تخصص صرف مدارس نمی شود. به عبارت دیگر، افراد متخصص حاضر در انجمن اگر با سابقه هستند، آن قدر درگیر مشکلات مالی و ساختمانها و موقوفات دیگر هستند که وقت نمی کنند به مدارس توجه نمایند یا تازه وارد هستند و هنوز نتوانسته اند روی مشکلی که تخصص آن را دارند متمرکز شوند و به صورت تمام و کمال به حل مشکلات آن همت گمارند. شاید دوره سه ساله انجمن و سایر مشکلات هرگز چنین اجازه ای را به آنها ندهد.
۴- نیاز انجمن به سه درصد اعیانی مدارس برای سایر مصارف
۵- کشمکشهای شخصی و اصالت دادن به شخص نه به اندیشه ها: شوربختانه هنوز این احساس در برخی گفتارها متبلور است «من یا افراد تحت نفوذ و تسلط من باید این کار را انجام دهند نه کسانی که از سطح جامعه داوطلب یا دلسوز هستند»
۶- کشمکشهای انتخاباتی: این کار به نام چه کسی تمام می شود؟ این کار در انتخابات آینده به نفع چه کسی قابل بهره برداری است؟ اگر به نفع من قابل بهره برداری نیست …
خط قرمزهای خیالی و غیر مستند: شوربختانه برخی از کسانی که تاثیرگذار هستند خواه درون هیات مدیره انجمن خواه بیرون از آن، یک خط قرمزهای خیالی ترسیم می کند که همین امر اجازه نمی دهد، کار با سرعت مناسب پی گیری شود. جملاتی مانند «فلانی جاسوس است» «آموزش و پرورش نمی گذارد» و … کلماتی هستند که بدون استناد به هر گونه مدرک یا حتی واقعه ای مطرح می شود. این تکنیک معمولاً از سوی دشمنان برای ناامید کردن هر گونه فعالیت به کار می رود و از سوی دوستانی که مسوول هستند یا دلسوز اصلاً پسندیده نیست. به عبارت دیگر تا زمانی که خط قرمزی به صورت کتبی اعلام نشده باید برای بهبود کیفیت آموزشی و پرورشی در مدارس انجمن از همه توان و تخصص و انرژی جامعه، نه فقط انجمن استفاده کرد. سالها عقب هستیم و جبران آن به همت والای همه نیاز دارد.